مروری بر پیامهای امام خمینی(ره) در سال 1367
اگر باید سراسر ادوار حیات آقا سید روح الله خمینی را مراحل رسیدن به غایت سلوکش دانست، آخرین سال را دیگر باید دوره جمع بندی یک زندگی آرمانی و آماده سازی نفوس ایرانیان برای دوران فقدانش دانست.
برای مشاهده پیام به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
مروری بر پیامهای امام خمینی(ره) در سال 1367
مبارزه در سال آخر
اگر باید سراسر ادوار حیات آقا سید روح الله خمینی را مراحل رسیدن به غایت سلوکش دانست، آخرین سال را دیگر باید دوره جمع بندی یک زندگی آرمانی و آماده سازی نفوس ایرانیان برای دوران فقدانش دانست. شاهد این معنا، سخنان و پیام ها و رفتارهای متفاوت ایشان در سال آخر، به ویژه پس از نوشیدن "جام زهر " است. البته عقل ظاهر از درک منطق زیست امام ناتوان است و اکنون که بساط ظهور اسم شخصی روح الله برچیده شده، جز با امید به دستگیری روح قدسی حضرتش، قلم زدن در اطراف حیات و ممات فردی چون امام کاری صعب و خطرناک است. اما در عین حال برای تأیید انگاره "سال آخر "، نیازمند فهم نسبت شخصی امام با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هستیم. یعنی انقلاب اسلامی و یا دفاع مقدس از آن حیث که یک اتفاق در زندگی امام خمینی است، چه ارتباطی با سیره وی دارد؟ و برای پاسخ به این سؤال کمتر به اطلاعات خاص و ناگفته از زندگی خصوصی یا احوال معنوی و درونی ایشان نیاز است بلکه با فهم تفکر و رفتار امام در چارچوب ادبیات کلاسیک عرفانی، می توان به پاسخ های قابل اتکایی رسید.
برای رسیدن به این نتایج، پرسشهای دیگری لاجرم از پی هم طرح می شوند. آیا واقعه دفاع مقدس در مقایسه با واقعه انقلاب اسلامی - که البته از حیث تأثیرات جهانی و تاریخی متفاوت و بی نظیرند - شان و جای
جدی تری در نزد امام نداشته است؟ و آیا نمی توان گفت پایان جنگ، حکم پایان یک مأموریت بسیار مؤثر در کیفیت ادامه زندگی امام را دارد؟ بی تردید پاسخ نهایی، از خلال گزارشی تاریخی در دیدرس قرار می گیرد اما تنها با یک تحلیل بنیادین، قابل اعتنا خواهد شد. این تحلیل بنیادین مقدمه آن گزارش تاریخی خواهد بود.
اگر آحاد ایرانیان فردای بدون امام را باور نداشتند، اما او در تدارک آن بود و سال آخر پیغام داده بود به برخی از اهل معنا، که دیگر برای ماندن من دعا نکنید. کوران وقایع بهار شصت و هفت تا بهار شصت و هشت، با وضوح بیشتری بر مدار نفس امام و تمایلات او رقم می خورد؛ به نحوی که او در تدارک و ترتیب این وقایع به وضوح به سوی آخرین نظریه ها، ساختارها و رفتارهایش گام برمیداشت.
امام در سالهای پایانی عمر، از همیشه آرمان خواه تر است. او وقتی که منشور روحانیت و منشور هنرمندان و پیام حج منتشر می شود و فتوای قتل سلمان رشدی صادر می شود، توفانی ترین و فاتحانه ترین نظرها و انذارهای سراسر این دهه آخر را صادر کرده است و وقتی که حکم به حلیت شطرنج میدهد آخرین ظرفیتهای ممکن در تاریخ فقه و ظرفیتهای وجودی اش در مواجهه با مقتضیات تاریخی را به نمایش گذارده است.
پذیرش قطعنامه؛ مبدأ سال آخر
امام(ره) در 12 خرداد 67 یعنی یک ماه پیش از پایان جنگ به بهانه نامه انتصاب جانشین فرماندهى کل قوا، مردم را به صبر و استقامت در
جبهه ها فرا می خواند. زیرا گزارش های سران نظامی و سیاسی از جبهه ها، مدعی به شماره افتادن نفس های مقاومت مردم در جبهه ها است. "قواى مقننه و اجرائیه و قضائیه موظفند تمامى امکانات و سیاستهاى خود را در جهت نیازهاى جنگ به کار گیرند. از مردم عزیز ایران و نیروهاى نظامى و انتظامى مىخواهم تا با صبر و شکیبایى انقلابى و با قدرت و استقامت در مقابل توطئههاى استکبار جهانى ایستادگى نمایند؛ و مطمئن باشند که پیروزى از آنِ صابران است. جهان امروز غرق در نامردمی ها و حیلههاست؛ و شما یاران اسلام در اوج قداست و شرافت مىباشید. من به همه شما دعا مىکنم، خداوند یار و پشتیبان مبارزانِ راه خدا باد. "
از سوی دیگر سران نظامی و سیاسی نیز برای تشکیک در تداوم جنگ، به نامه نگاری هماهنگ برای امام رو آورده اند. محمد خاتمی (وزیر ارشاد وقت)، میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت) و محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه) طی نامه هایی که با مدیریت اکبر هاشمی رفسنجانی به امام می رسانند، خواهان ادامه مشروط جنگ هستند و برای استمرار جنگ اما و اگرها و شروطی طرح می کنند که نتیجه آن ضرورت قبول قطعنامه از سوی امام است؛ این در حالیست که نظر امام به صراحت بر ادامه جنگ قرار دارد. ایشان در نامه ای به تاریخ 25 تیرماه به سران درگیر جنگ تصریح می کنند: "آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کردهاند، مسئولان جنگ میگویند تنها سلاحهایی را که در شکستهای اخیر از دست دادهایم به اندازه تمام بودجهای است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود. مسئولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریعی به دست نمیآید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبرویی داشته باشم خرج میکنم، خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم و برای دین تو جنگیدیم و برای حفظ دین تو آتش بس را قبول میکنیم. "
عبارات و تعبیرات امام در پذیرش قطعنامه در سراسر حیات ایشان بی مانند است. چنانکه در واپسین روزهای گرم تیرماه 67 در پیام حج می نویسد: " اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود.اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود. من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهه های آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند، تشکر و قدردانی می کنم و همه ملت ایران را به هوشیاری و صبر و مقاومت دعوت می کنم. "
ایشان از پذیرش قطعنامه به نوشیدن "جام زهر " تعبیر می کند و می نویسد: " من باز می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم و نکته ای که تذکر آن لازم است این است که در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفته اند. و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است. مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش می دانم و شما می دانید که من به شما عشق می ورزم و شما را می شناسم، شما هم مرا می شناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود. "
حتی صبح 31 تیرماه یعنی دو روز بعد از پیام پایان جنگ ایشان در پیامی کوتاه بر هوشیارى رزمندگان و حضور گسترده در جبههها تأکید کرده و می نویسند: "فرزندان انقلابىام، توجه کنید که امروز روز حضور گسترده در جبهههاست. فکر نکنید که دیگر جنگ تمام شده است. خود را مسلح به سلاح ایمان و جهاد کنید. بر دشمن غدار رحم جایز نیست. و اینها تمام حرفهایشان یک فریب است. ما خواستیم به دنیا ثابت کنیم که صدام معتقد به مجامع بین المللى نیست. و ما تا قبول قطعنامه از سوى عراق جواب دشمنان اسلام را در جبههها خواهیم داد. "
از سوی دیگر حضور گسترده مردم در پاسخ به عملیات مرصاد، خیلی زود نقص گزارش سران نظام مبنی بر بی شوق و رغبتی مردم برای حضور در جبهه را عیان می کند که این مسئله بعدها از سوی امام در جلسه ای مورد تذکر قرار می گیرد.
تأکید عجیب امام به اینکه جام زهر را نوشیده، در کنار اینکه در مشورت با سران و حساب و کتاب سیاسی، نظامی و اقتصادی به این جمع بندی رسیده ما را با این سوال مواجه می کند که اگر این تصمیم، تصمیمی عقلایی بوده، چرا اینهمه تلخ و ناگوار است؟ البته روشن است چنانکه امام خود می نویسد: "در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهی ام بود " و تکلیف تکلیف است چه جنگ و چه صلح. اما از قرائن دیگر روشن می شود که ماجرا بسیار فراتر از این هاست.
اگر هر یک از اولیای الهی بنا به فضائل و صفات الهی که در وجودشان متجلی شده، مظهر یک اسم از اسمای الهی اند، امام مظهر اسم عزت خداوند بود و کسی نتوانسته بود او را حقیر کند. اگرچه شرائط قطعنامه در برابر طرف خارجی ذلیلانه نبود اما یک توقف بزرگ بر سر مسیر و مصیری بود که امام در پی غایت آن بود. این توقف حاصل ضعف خواص و ناهشیاری عوام بود. این واقعه یکی از بزرگترین وقایع سیاسی- معنوی در زندگی امام بود؛ چرا که این عزیزترین بنده خدا را در حالی به تن دادن به شرایط دنیای کفر واداشته شد که جمعی از خواص و نخبگان سیاسی زمینه ساز و معدّ نوشیدن این جام زهر بودند.
پذیرش قطعنامه در زندگی امام بی نظیر است. چرا که او حتی وقتی تبعید شد، نیز عزیز بود و دل های ایرانیان با او بود. سخت ترین و پیچیده ترین وقایع انقلاب به دلیل غلبه امام بر مملکت نفس خویش، به غلبه و ظفر ایشان بر مملکت ظاهری و نیروهای سیاسی اش انجامیده بود! چنانچه اگر محققی کتاب چهل حدیث امام را در کنار وقایع سیاسی که ایشان از آغاز دهه چهل تا پایان حیاتش از سرگذراند، را مورد مطالعه قرار دهد به خوبی متوجه خواهد شد که اگر امام در آنجا چگونگی کنار نهادن رذایل اخلاقی در سلوک فردی را تبیین می کند، در عالم سیاست و کشورداری و مواجه با رذایل اخلاقی اطرافیان و معاندان نیز، به خوبی از پس صاحبان فتنه ها - که هر کدام دچار به یکی از این رذایلند - برمی آید و هر بار کشتی توفان زده را به تنهایی به ساحل آرامش می رساند؛ چنانچه در غائله شریعتمداری و بنی صدر و منتظری نیز که هر کدام مظهر ظهور و بروز رذایلی چون عجب و کبر هستند، اگر ضعفی در امام بود، فتنه دامنگیر انقلاب شده بود و به کرات همه دیدند که اگر شخص امام نبود، نهضت شکست خورده بود.
ماجرای قطعنامه اما مهمترین و تلخترین اتفاق ناگواریست که از آغاز نهضت رخ داده بود که می شد به نحوی از آن بوی شکست ظاهری را استشمام کرد؛ تجربه ای که در هیچ مقطعی از حیات امام نظیر ندارد. او حتی وقتی که به مظلومانه ترین شکل ممکن از ایران تبعید شد و از دیاری به دیار دیگر رانده شد، هیچ کس کوچکترین تزلزل و اظهار به ناگواری و تلخی زهرآگین در کلام و رفتارش ندید؛ چه اینکه در عین سختی و ناگواری زمانه پیش از انقلاب، او محبوب قلوب خلایق بود و در محاصره حلقه وسیع یارانِ و مریدان سرازپانشناخته. این بار اما گویی تحت فشار حلقه یاران نزدیک بود تا به جنگ پایان دهد و مردم نیز هشیاری لازم برای توجه به انذارهای امام به حضور در جبهه و ایستادگی و استقامت را نداشتند.
ای جامه به خود پیچیده، برخیز و بیم ده
سیاسیون و نظامیون تنها به اداره کشور و نظام نظر داشتند اما امام هادی قلوب و مربی نفوس بود و از آغاز با منظر و مرئایی دیگر به انقلاب و دفاع مقدس نگریسته بود. او از منظر کسی به سراسر این داستان نگاه می کرد که در سفر چهارم با تربیت جمعی نفوس و تکمیل بندگان، آنها را به سوی خدا می کشاند.
این سخنی گزاف نیست و حتی اساسی ترین تحلیل در فهم فلسفه و علت حرکت امام برای پیروزی انقلاب و فتح و ظفر در دفاع مقدس است. او تا پیش از دهه چهل شمسی به منزله عارفی است که سه سفر از اسفار اربعه را طی کرده است؛ چنانکه بسیاری از عرفا توانستند این سه سفر را طی کنند و با همه احترامی که برای بزرگان سلوک و طریقت عرفانی قائلیم و تاریخ، کرامات و عجایب بی نظیری از روح این بزرگان ثبت کرده و به ما رسانده، اما اغلب آنان موفق به تکمیل و یا حتی آغاز سفر چهارم نشدند. چه اینکه سفر چهارم بی تردید یعنی تشکیل جمهوری اسلامی. چنانکه سید حیدر آملی به عنوان سرحلقه بزرگان عرفان نظری در میان شیعیان، سودای تشکیل حکومت جمهوری اسلامی را در سر می پروراند و به این موضوع در یکی از کتب خود اشاره کرد و گروه هایی چون سربداران، پیش از همه عارفانی بودند که پس از دوره ای تهذیب و خودسازی، پای در آخرین مرحله از سیرو سلوک عرفانی شان نهاده و برای تشکیل حکومت قیام کرده بودند.
این نکته، خرده ای بر سلسله جلیله عارفان در هزاره غیبت نیست و شاید هیچکس بهتر از امام علت تفاوت این دو گروه از اولیای خدا را بیان نکرده باشد: "قلب هایی که در مسیر سلوک معنوی و سفر باطنی به سوی حق مهاجرت می کنند و از منزل تاریک نفس می گذرند و انیت و انانیت را زیر پا می گذارند، دو دسته اند: یک دسته پس از پایان بردن سفر الی الله، مرگ، آنها را در می یابد و آنان در همین حالت جذبه و فنا و موت باقی می مانند. اینان اجرشان علی الله و هو الله است. گروه دوم، آنهایی هستند که پس از تمامیت سیر الی الله و فی الله قابلیت آن را دارند که به خود رجوع کنند و حالت صعود و هوشیاری و توجه به آنان دست دهد و اینان به حسب تجلی به فیض اقدس که "سر قدر " است، تقدیر برای استعدادشان شده و اینها را برای تکمیل بندگان و آبادانی سرزمین ها انتخاب کرده اند. " (امام خمینی، آداب الصلاه، ص 322) کار امام در سفر چهارم، تکمیل بندگان و آبادانی سرزمین ها است. او پس از طی همه مراتب نفسانی و رسیدن به کمالات ممکنه، باید بتواند دست خلق را بگیرد و آنها را به سوی خدا فراخوانده و با خود به سوی حق ببرد.
اما در تشریح اینکه برمبنای ادبیات عرفان اسلامی چگونه این مقامات و مراحل چهارگانه در عالم تکوین رخ می دهد، شاید بهتر آن باشد که نگاه امام به این اسفار را مرور کنیم که در کتاب بی مانند "مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه " (ص 207 و 208) در بیان سفرهای چهارگانه انبیا و اولیا می نویسند:
"از نگاه من، سفر اول که سفر از خلق به سوی حق مقید است بدین صورت است که سالک باید نخست، حجاب هایی را که دارد، از میان بردارد و جمال حضرت حق را مشاهده کند؛ به عبارت دیگر، مشاهده جمال حق به آن است که وجه حضرت حق و وجه الله در نزد او منکشف می شود و پایان این سفر آن است که همه خلق را ظهور حضرت حق می بیند و همه چیز را آیات او می داند. سپس سفر اول او پایان یافته است. سفر دوم شروع می شود، یعنی سفر از حق مقید به حق مطلق در این سفر هویات وجودی در نزد او اضمحلال پیدا کرده و تعین های خلقی به طور کلی در نظر او مستهلک می شود و با ظهور وحدت تام، قیامت کبری برپا می شود و حق تعالی با مقام وحدانیت برای او تجلی می کند. در این مقام است که اشیاء را اصلاً مشاهده نمی کند و از ذات و صفات و افعال خود فانی می شود. در این مرحله اگر عنایت الهی در مقام تقدیر استعدادها شامل او شده باشد، چنان که شیخ عربی گفته است: قابل نمی شود مگر از ناحیه فیض اقدس و خدای تعالی او را به خویشتن باز می گرداند و سفر سوم را آغاز می کند این سفر از حق به سوی خلق به واسطه حق است، یعنی سفر از احدیت جمعی به حضرت اعیان ثابته. در این سفر حقایق اشیاء و کمالات آنان و کیفیت ترقی شان به مقام نخستین شان و بازگشت آنان به وطن اصلی شان برای او منکشف می گردد ولی تا در این سفر است، نمی تواند پیغمبر باشد و حق تشریع ندارد؛ چرا که هنوز به سوی خلق در نشآت عینی بازنگشته است. سفر چهارم شروع می شود و در این سفر از اعیان ثابته به سوی خلق، یعنی به سوی اعیان خارجی و به وسیله حق، یعنی به وجود حقانی خودش در حالی که در همه چیز جمال حق را مشاهده می کند و مقاماتی را که اعیان خارجی در نشآت علمی دارد و می شناسد و راه سلوکشان را به حضرت اعیان و بالاتر می داند و از کیفیت وصول آنها به وطن اصلی شان آگاه است و در این سفر است که دین و شریعت می آورد و احکام ظاهری بدنی و احکام باطنی قلبی جعل می کند و از خدای تعالی و صفات و اسماء و معارف حقه به اندازه ای که اهل استعداد می توانند دریافت کنند، خبر می دهد. "
سپس این معنا را به دیگر سالکین (غیر از انبیا و اوصیا) تسری می دهد و تذکر می دهد که با ختم نبوت دایره تشریع بسته شد اما اولیای خدا برای هدایت خلق از همین مسیر به پیش می روند: "وحی تشریعی قطع شده و دوران نبوت با رحلت حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) به پایان رسیده است. ایشان(پیامبر اسلام) با توجه به چشم انداز عرفانی خویش، بر آن است که اگر سالک به مرتبه فنای ذاتی و فنای تام رسید و پس از آن برای او در این مقام، افاقه حاصل شد، براساس استعداد خود به مناسبت عین ثابتش به هدایت خلق قیام می نماید و مخاطب این خطاب الهی واقع می شود: "یا اَیهَا الْمُدَثِرُ*قُمْ فَاَنْذِرْ "؛ "ای جامه به خود پیچیده، برخیز و بیم ده " (مدثر/ 1و2) "
انقلاب اسلامی از نگاه امام خمینی خود برمبنای تحولی انفسی در ایرانیان رخ داده است و شاید این محکم ترین تحلیل از علت وقوع انقلاب است و همه تحلیل های تاریخی اقتصادی یا سیاسی درباره نیروها و عوامل مؤثر در انقلاب، تنها خواهند توانست علل محدثه انقلاب را شرح دهند اما با هیچ روش علمی معتبر در جامعه شناسی یا علوم سیاسی نمی توان علت اصلی انقلاب را اثبات کرد!
در همین راستا اگر چشم انداز عرفانی امام به انقلاب و دفاع مقدس را چشم انداز تحول انفسی بدانیم، دفاع مقدس در نزد امام، شأن و قدر والاتری از انقلاب داشت. انقلاب با همه عظمتش قرار بود تنها دست یافتن به ابزار پایه گذاری شجره طیبه نسل های انقلابی بود. جنگ اگرچه سرشار از خسارت و ویرانی مادی بود اما به کرات از سوی امام به عنوان مامن تربیت اولیای الهی دانسته شده بود. این بیان که بسیجی ها ره صدساله عرفا را یک شبه می روند، حکایت از نگاه امام به دفاع مقدس همچون کارگاهی برای تربیت مجاهدان و تربیت اولیای خاص الهی بود که فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه.
ایشان در پیام قطعنامه فرازهای طولانی در باب ارزش و منزلت دفاع مقدس سخن گفته و سپس کسانی که در آینده جنگ را بی فایده خواهند دانست، مورد خطاب قرار می دهد و می نویسد: "حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن(جنگ) لطمه ای وارد نمی سازد و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جست و جو نماییم. "
ممکن است کسانی بگویند یعنی حیات جمهوری اسلامی در صلح متصور نبود؟ و آیا هدف انقلاب جنگ بود؟ پاسخ به این هر دو سؤال منفی است اما این پرسش به معنای درنظر نگرفتن غایت جهانی انقلاب و از سوی دیگر نادیده گرفتن عزم دشمن بر نابودی دین و دنیای انقلابیون 57 است.
از سوی دیگر اگر امام مظهر اسم عزت خداوند بود، نگاه عرفانی امام نیز مبتنی بر شجاعت و عزت و حمیت بود. چشم انداز جنگ همان چشم انداز نگاه عرفانی امام بود: چه آنجا که گفت راه قدس از کربلا می گذرد و چه آنجا که به آیه "و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه " اشاره کرد. ایشان حتی در پیام قطعنامه نیز این نکته را تذکر می دهد: "نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویتها و ارزشهای معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفته قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و امریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. " به همین جهت ابرراهبرد امام در جمله ای خطاب به استکبار جهانی تبلور یافته بود که: "اگر شما در برابر دین ما بایستید، ما با تمام وجود در مقابل دنیای شما می ایستیم " و مگر دنیای استکبار با تمام وجود در برابر دین ما نایستاد.
امام(ره)؛ دائر مدائر وقایع 67-68
با این وصف پایان جنگ را باید آغاز دوران تازه ای در حیات امام دانست که در آن سیر وقایع شتاب می گیرد و رفتارهای امام به سمت شکل دادن به دنیای آینده با منشورهای مکتوب و جمع بندی های عملی به پیش می رود.
شهریور 67؛ حلیت شطرنج: در این ماه فتوای امام در خصوص شطرنج و موسیقی و آلات مشترکه، بازتاب فراگیری چه در حوزهها و مجامع فقهی و چه در سطح عمومی و فرهنگی کشور و اقشار مختلف اجتماعی یافت و ایشان در پاسخ به نامه انتقادی یکی از مدرسان حوزه علمیه، موضع خود را به نحوی روشنتر تبیین کردند. اهمیت تاریخی و تعیین کننده این فتاوی از آن جهت است که امام طی آن بر معماری حرکت از اجتهاد مصطلح معطوف به حفظ وضع موجود و نیز ناکارآمد و ناکافی دانستن آن، به سمت فقه پویا و پاسخگو به نیازها و ضرورتهای تاریخی و اجتماعی که نبض زمانه را به دست دارد. امام در پاسخ خود به آقای قدیری، ضمن تکرار مواضع قبلی با صراحت و قاطعیت بیشتری از ایده خویش که: "زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند " دفاع می کنند و میگویند: "امروز غریبترین چیزها در دنیا اسلام است که نجات آن قربانی میخواهد. دعا کنید من هم یکی از قربانیان آن باشم. "
شهریور 67؛ منشور هنر متعهد: در همین ماه منشور هنر متعهد خطاب هنرمندان و خانواده شهدا از سوی امام نوشته شد. در این پیام مهم آمده بود: " هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، نظامى است. هنر در عرفان اسلامى ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامى گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول است. "
شهریور 67؛ مخالفت با استعفای میرحسین موسوی: این نامه شدیداللحن باعث شد موسوی استعفای خود را پس بگیرد. در این نامه آمده بود: "نامه استعفاى شما باعث تعجب شد. حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالاى نظام را در جریان مىگذاشتید. در زمانى که مردم حزب اللَّه براى یارى اسلام فرزندان خود را به قربانگاه مىبرند چه وقت گله و استعفا است... همه باید به خدا پناه بریم؛ و در مواقع عصبانیت دست به کارهایى نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. مردم ما ازاینگونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیدهاند، این حرکات هیچ تأثیرى در خطوط اصیل و اساسى انقلاب اسلامى ایران نخواهد داشت. "
مهر 67؛ منشور سیاستهای بازسازی: این نامه خطاب به ملت ایران نوشته شد و سیاستهاى کلى نظام در دوران بازسازى را تبیین کرد.
آبان 67؛ منشور برادری: در این ماه امام در نامه ای به اعضای دفترشان، لغو دیدارها و سخنرانیها را اعلام کردند. همچنین در نامه تاریخی "منشور برادری "، اصول و مبانی رفتارشناسی سیاسی جریانهای عمده کشور را در رقابت و تعاملات خود تعیین میکنند.
آذر 67؛ فرمان تشکیل بسیج دانشجو و طلبه: اما در پیام مهم دیگری که به مناسبت سالگرد بسیج مستضعفان صادر میشود، فرمان تشکیل هستههای مقاومت در برابر سلطه جهانخواران را در سراسر جهان داده و بر حاکمیت اندیشه بسیج به مثابه یک مکتب فکری، اعتقادی و آرمانی برای همه زمانها و همه سرزمینها تأکید میکنند. اما مهمتر از این، فرمان امام به تشکیل بسیج دانشجو و طلبه برای تشکیل آخرین و مهمترین حلقه بسیج مستضعفان بود تا بتواند با این نیرو، این دو سازمان مهم نخبگان، هدایت و کنترل شود؛ فرمانی که هنوز به طور کامل محقق نشده زیرا اکنون این دو سازمان به صورت جداگانه فعالیت می کنند.
دی 67؛ نامه به گورباچف: در این ماه پیام تاریخی ایشان به "میخائیل گورباچف " صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی سابق تسلیم وی گردید که در سقوط قریبالوقوع نظام سوسیالیستی و اردوئی- کمونیزم بین الملل پیشبینی شده بود و در همین پیام رهبر شوروی را از در افتادن به ورطه لیبرایسم غرب برحذر داشته و به شناخت سرچشمههای اصیل تفکر معنوی، حکمت الهی و معارف والا و انسان ساز دین و به ویژه اسلام و مبانی عرفان، اخلاق و انسان شناسی آن فرا خواندند.
دی 67؛ تبیین وظایف مجمع تشخیص مصلحت: در ضمن نامه تبیین وظایف مجمع تشخیص مصلحت، نسبت به وظایف شورای نگهبان نیز ایراداتی طرح شد.
دی 67؛ ماموریت تدوین تاریخ انقلاب: امام طی نامه ای به آقاى سید حمید روحانى این مأموریت مهم را به ایشان سپردند. در ماههای گذشته نیز بنا به درخواست آقا سید احمد خمینی، امام دستور به گردآوری همه اسناد و مدارک مرتبط با ایشان در همه نهادهای نظام را صادر کردند.
بهمن 67؛ فتوای ارتداد سلمان رشدی: در این ماه فتوای مهم و مشهور امام مبنی بر ارتداد و قتل سلمان رشدی (نویسنده کتاب کفرآمیز آیات شیطانی) انتشار یافت که خود منشأ تحولات و پیامدهای بسیاری در جهان اسلام و دنیای غرب شد و سیر روابط ایران با جهان غرب و اتحادیه اروپا را به شدت تحتالشعاع قرار داد و از سوی دیگر به تحکیم و انسجام جبهه متحد اسلامی در سراسر دنیا منجر شد که تا امروز به تحرکات و اقدامات گستردهای در برابر هر حرکت و موضعگیری اهانت آمیز ضد اسلامی بر مبنای احیای هویت دینی منتهی شده است.
اسفند 67؛ صدور منشور روحانیت: در اسفند همین سال پیام تاریخی و ماندگار دیگری از ایشان، این بار خطاب به روحانیت منتشر گردید که در آن با معرفی تقدس نمایی، تحجر و کژاندیشی و تنگ نظری و جهل و خرافه و تعصبورزی به عنوان بزرگ ترین خطر و چالش در پیش روی حوزهها و روحانیت، افق آینده و دورنمای فقاهت و اجتهاد را در حیثیت تاریخی و رسالت جهانی خود طبق تعریف فقه به عنوان "تئوری تمام نمای اداره همه امور انسان از گهواره تا گور " تعیین کردند.
فروردین 68؛ عزل منتظری: در آغاز سال 68 نامه مهم ایشان مبنی بر عزل آیتالله منتظری از سمت قائم مقامی رهبری صادر شد. این نامه پس از صدور منشور روحانیت استراتژی های تازه ای برای سازمان روحانیت طرح کرد. با استعفای منتظری، امام فردای همان روز از این اقدام وی استقبال کرد و باردیگر مسئله جانشینی امام(ره) طرح شد.
اردیبهشت 68؛ حذف مرجعیت از شروط رهبری: سرانجام در اردیبهشت همین سال و چند هفته پیش از بیماری و رحلت، در پاسخ به نامه مرحوم آیتالله مشکینی نظر نهایی و تکمیلی خود را مبنی بر عدم ضرورت شرط مرجعیت برای رهبری نظام اعلام داشتند که تسهیل کننده مسیر انتخاب رهبری آینده توسط خبرگان گردید. همچنین امام در حالی که هنوز علائم بیماری ظاهر نشده بود، گروهی را مأمور رسیدگی به وجوه و اموال مجهول المالک تحت نظر ولی فقیه می کنند.
خرداد 68 بیماری و رحلت: سی و یکم اردیبهشت ماه به یک باره بیماری قدیمی امام عود کرد و همگان از بیماری ایشان اطلاع پیدا کردند. نیمه خرداد اگرچه گشایش و رهایی این روح خسته و مبارز بود اما با رفتن این روح مسلط جهان بی روح معاصر، بساط ظهور اسم دیگری پهن شد و آقا سیدعلی خامنه ای مجرای امر ولایت شد.
منبع: ویژه نامه رمز عبور